جدول جو
جدول جو

معنی پوست بردن - جستجوی لغت در جدول جو

پوست بردن
(وُفی ی)
جحف. (منتهی الارب). ستردن پوست از تن:
گرش نبرد ز تن آفتاب لطفت پوست
چو ژاله آب چه ریزد ز استخوان گوهر.
حسین ثنائی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوزش بردن
تصویر پوزش بردن
عذرخواهی کردن، پوزش خواستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوست خرکن
تصویر پوست خرکن
کسی که پوست خر مرده را بکند، کنایه از طماع، خام طمع
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
پوست کندن. پوست باز کردن. سلخ. باز کردن پوست میوه و جز آن. از پوست برآوردن، غیبت و بدگوئی کسی کردن، پوست کردن کتابی، جلد کردن آن. جلد انداختن بدو. پشت کردن آن. مجلد کردن کتاب. تجلید. (زوزنی). المجلد، آنکه کراسه را پوست کند. (مهذب الاسماء) ، انیس و محرم ساختن. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پوست بدن
تصویر پوست بدن
چرده چرزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاسخ بردن
تصویر پاسخ بردن
پیغام بردن جواب بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرست کردن
تصویر پرست کردن
پرستنده کردن: (وندر رضای او گه و بیگه بشعر زهد مر خلق را پرست کنم علم و حکمتش) (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
پوست گرفتن، پوست باز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوست کرده
تصویر پوست کرده
پوست کنده پوست باز کرده از پوست بر آورده
فرهنگ لغت هوشیار
پاره کردن پوست دریدن چرم. یا پوست دریدن کسی را. سخت بد او را گفتن غیبت وی گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
جدایی یافتن قشر از مغز، بر آمدن قشر نازکی از پوست بدن در بعضی از امراض و افتادن آن، اظهار ما فی الضمیر کردن درد دل گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوست آوردن
تصویر پوست آوردن
پوست تازه روییدن (بر درخت عضو سوخته و مجروح)
فرهنگ لغت هوشیار
منضم ساختن ضمیمه کردن، پیوندکردن (چنانکه درخت را) : درخت عیش ما پیوسته بار آرد بر محنت کند گر بوستان پیر از شاخ خلد پیوستش. (علی نقی کمره یی)
فرهنگ لغت هوشیار
پوست کندن (میوه درخت جانور) پوست باز کردن سلخ، غیبت کردن بد گویی کردن، انیس ساختن محرم کردن، یا پوست کردن کتابی را. جلد کردن آن را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
((کَ دَ))
پوست گرفتن، قشری از مغز جدا کردن، غیبت کردن، صریح گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
Peel, Skim, Skin
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
éplucher, écumer, écorcher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
kumenya, kupiga, kuosha ngozi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
ปอกเปลือก , ตัก , ปอก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
kabuğunu soymak, sıyırmak, derisini soymak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
껍질을 벗기다 , 걷어내다 , 피부를 벗기다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
皮をむく , すくう , 皮を剥く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
לקלף , להסיר , לקלף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
छीलना , झाग हटाना , चमड़ा उतारना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
mengupas, mengikis, mengkuliti
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
schälen, abschöpfen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
schillen, afschuimen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
pelar, desnatado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
sbucciare, scolare, pelare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
descascar, desnatado, depilar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
剥皮 , 撇去
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
obierać, zbierać piankę, obierać skórę
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
чистити , знімати піну , знімати шкіру
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
чистить , снимать пенку , снимать кожу
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پوست کندن
تصویر پوست کندن
খোসা ছাড়ানো , ফেনা তোলা , ত্বক ছাড়ানো
دیکشنری فارسی به بنگالی